بعضی حرفها را فقط میشود به بعضیها گفت
برخی خواستهها را فقط میشود از بعضیها خواست
همان بعضیها که کمند و کمتر و کمتر هم میشوند
امّـــــــــــــــــــــــا
بعضی حرفها و برخی خواستهها را فقط میشود از یکی خواست
یکی که مثل هیچ کس نیست
مثل هیچ کس هم نمی شود
یکی مثلِ شما
مثل نه
یکی به نام شما
همان نامِ همیشگـــــــــــــــی
از آنیکی میشود همه چیز خواست
میشود چشمها را بست و آرزوها را بلند بلند فریاد کرد
راستی شما که این همه خوب و رئوف و مهربانید
شما که مثلِهیچ کسی نیستید و
هیچ کسی هم مثلِ شما نیست
شما که بر بلندایِ کائناتتان فکر همه چیز و همه کس را کردهاید و هیچ چیز از نگاهتان دور نمانده است
کاش میشد ، برایِخودتان یک کارشناسِ مجرب انتخاب می کردید! یک متخصصِ معتمد
بعد درست وقتی که روزگار برخوردش با بندههایتان ناجور میشد و اصابتِ آدمها و زندگی به یکدیگر؛ سخت
آن وقتیکه رنجِ دنیا برایشان مضاعف میشد و عرصهی بندگی تنگ!
آنزمانی که روزها به مُردن میرسیدند و روزمرگی ها آزاردهنده می شدند
وقتی کار ِ قصهیِ آدمها یک جایی میانِ زندگی به جاهایِ باریک میرسید
وقتی نفسشان تنگ و
گلویشان خشک
توانشان کم و
نگاهشان بی فروغ
دست هایشان سرد و
دلهایشان غمگین
دستی از غیبِ برون میآمد و کاری میکرد...
با گَواهی همان کارشناسِ مجرب و متخصصِ معتمدتان
چند روزی اجازهیِ نبودن داشتند
این جا نبودن
یعنی جایی بود برایِ رفتن و برگشتن
برایِ نفس گرفتن
گَلو تازه کردن
ازدیادِ توان
تزریقِ فروغ به نگاه
جریانِخونِتازه در دستها
شاد کردنِ عمیقِ دل ها
یک جایی فرایِ زمین و نرسیده به بهشتِ موعودتان
بعد می شد ،این مرخصی را حداکثر 3 بار در عمر تمدید کرد ... 3 بار غیر قابل تمدید برایِ همهی عمر ....
میشود؟
میشود
برایِ شمایی که مثلِ هیچکس نیستید میشود...